رویا صدر
سفر در دل خراسان بزرگ، در تاریخ غرقت میكند. انگار زمان در كوچهپسكوچههای کاهگلی شهرها و روستاهایش متوقف میشود و ترسخورده، به دشت پیش رو مینگرد كه غریو تاختوتاز مغولان همچنان در سكوت كویرش میپیچد و نوای دوتار، زبان رنج مردمانش میشود. سفرمان از خواف و مسجد ملك زوزن آغاز شد، در مزار ابوبكر تایبادی تداوم یافت و به مقبره شیخ احمد جام و شهرکتاب تربتجام ختم شد. نرسیده به محوطه آرامگاه شیخ احمد جام (كه از شاهكارهای معماری دوران تیموری است) سنگی قرار دارد. به باور بسیاری، این سنگ، مقدس است و این عارف نامآور، پس از ۱۸ سال عزلت، سوار بر آن از یزد تا تربتجام پرواز كرده است.
درگذر از بافت قدیمی شهر و رفتن به خیابان مدرن شهرداری تربتجام، با فروشگاهها و خانههای نوساز و زیبایش، این روایت افسانهای، رنگی نمادین به خود میگیرد: از فضایی غریب به غرابتی دیگر میروی و ذهنیتت نسبت به تربتجام، این شهر كویری كمآشنای حاشیهنشین استان خراسان رضوی، تغییر میكند.
ابتدای خیابان شهرداری، فروشگاه شهرکتاب قرار دارد با معماری داخلی و چیدمانی چشمنواز و سرشار از رنگ و سلیقه و جابهجا نشانههایی برگرفته از فرهنگ بومی؛ از ظروف سفالی گناباد گرفته تا عروسكهایی با پوشش محلی تربتجام. فروشگاه بیش از یك سال از تولدش نمیگذرد. تاكنون چند جلسه کتابخوانی و معرفی كتاب برگزار كرده و متشكل از غرفههای كتاب، كافه، گالری هنری و غرفه صنایعدستی است. طبقهای هم به كتابهای كودكان، بازیهای فكری، اسباببازی و لوازمالتحریر اختصاص دارد. هدی كاخكی، مدیر فروشگاه میگوید كه این مجموعه را با عشق بنا كرده و تمام سرمایه و رهتوشهاش را در ترویج فرهنگ کتابخوانی گذاشته است. چراکه با توجه به موقعیت مكانی این فروشگاه كه در بهترین نقطه شهر قرار دارد اگر فروشگاهی غیر از کتابفروشی بود، سرمایه تابهحال برگشته بود. كتابهای پرفروش این فروشگاه چه از نظر موضوع و چه عنوان با آنچه مورد اقبال در مركز است، مشابهت دارد: كتابهای روانشناسی و تاریخ با عناوینی آشنا. انگار فرهنگ با همه داشتههایش از فراز قرون و اعصار و شهرها و استانها پرواز كند و در مدرنترین خیابان تربتجام فرود بیاید و بنشیند تا جانها و فكرها را با واژهها به هم پیوند بزند؛ واژههایی مقدس كه سرمایهگذاری گاه بازگشتناپذیر كتاب و کتابفروشی را توجیهپذیر سازند.
برچسبها:تربت جام, شهرکتاب, شهرکتاب تربت جام, مؤسسه شهرکتاب